برایم شفا بیارید!



راهم را می گشایم

راهم را به چیزی می گشایم

راهم را به چیز بهتری می گشایم.

 

من زور میزنم که بمانم

من زور میزنم که با چیزی بمانم

من زور میزنم که با چیز بهتری بمانم.

 

بذر ها را می کارم

بذر هایی را که گرفته بودم می کارم

بذر هایی را که برای اعانه دادن گرفته بودم می کارم.

 

و خاری در پهلویم است

خار در پهلویم از درخت است

خار در پهلویم از درختی است که خودم کاشتم.

زندگی کردن مردن است.

وقتی مردی دروغ می گوید،

       قسمتی از دنیا را می کًشد.

اینها مرگهای رنگ رفته ای هستند که به اشتباه زندگیشان می نامند.

همه اینها را دیگر نمی توانم شاهد باشم.

آیا پادشاهی رستگاری نمی تواند مرا به خانه ام ببرد؟

 

باور ندارم!

از جاییکه ایستاده ام

   میبینم درد تحمل شده و بدبختی را،

هرچه بیشتر میبینم،

      کمتر باور می کنم.

از جاییکه ایستاده ام

   میبینم خشونت و جنگ را

هرچه بیشتر میبینم،

      کمتر باور می کنم.