روی ماه خداوند را ببوس


… خدا گفت:

" برای پیدا کردن من نمی خواد بیای توی دشت و بیابون، من توی سفره خالی شما هستم، توی پینه دست های آدم های بدبخت و فقیر، توی عینک ته استکانی چشم های پدران نا امیدی که با جیب خالی، بچه مریضشون رو از این دکتر به اون دکتر می برند. توی دلِ دو تا پسر بچه دبستانی که سر یک مداد پاک کن توی خیابون با هم دعواشون می گیره، توی دلِ زنِ اون تعمیرکاری که دوست داره شب ها که شوهرش برمی گرده خونه، دستاش از روغن و گریس سیاه باشه که یعنی اون روز کاری بوده و شوهره پولی درآورده، توی دلِ اون شوهره اگه دستاش سیاه نباشن ساکت میره یک گوشه اتاق تا گرسنه بخوابه اما صدای زنش که هی به بچه هاش میگه خدا بزرگه خدا بزرگه نمی ذاره اون راحت بخوابه، توی چشم های سرخ شده کسی که به ناحق سیلی میخوره اما خجالت می کشه چیزی بگه، …"

بخشی از کتاب روی ماه خداوند را ببوس/مصطفی مستور – تهران 1379-نشر مرکز.

بخونیدش!

آبگوشت


همسرش از صندلی چرخدارش بلندش کرد تا که بشینه رو زمین کنار سفره و ناهار بخوره.

تا ظرف آبگوشت رو گرفت دستش، لرز تموم وجودش رو گرفت. ظرف از دستش افتاد و هم روی سفره و هم روی فرش ریخت. دوباره رعشه گرفته بود و باز از دهنش کف خارج می شد. پسرش از ترس با یه لقمه نجویده تو دهن ساکت شده بود و دخترش بدون حرکت و صدا اشک می ریخت. همسرش براش قرص هاشو آورد.

بعد که حالش بهتر شد می خندید و می گفت: " یاد قدیم افتادم. درست وقتی یغلوی آبگوشت رو تو سنگر گرفتم دستم، یه خمپاره هم مهمون سفره ما شد."  بعد دیگه نخندید، بلند شد و از همسرش خواهش کرد که صندلی چرخدارش رو بهش برسونه، آخه خودش جایی رو نمی دید.

پسرش هنوز با یه لقمه نجویده تو دهن ساکت بود و دخترش هنوز بدون حرکت و صدا اشک می ریخت.

نوروز مبارک

میدونم خیلی دیره ولی اگه ندیدید ببینید.
احمد و آیدا نوروز رو تبریک گفتن:


http://www.shamlou.org/images/card.jpg

Justice


Guilty as charged

But damn it!  It ain’t right

There’s someone else controlling me

 

Death in the air

Strapped in electric chair

This can’t be happening to me

 

:Who made you god to say
         “!!! I’ll take your life from you “       

... و عدالت برای همه


نهایت پوچی

استثمار برتری

نمیتوانم چیزی رو که میگویی باور کنم،

نمیتوانم باور کنم،

نمیتوانم بهایی رو که میپردازی باورکنم.

هیچ چیز نجاتت نمیدهد:

    عدالت گم شده،

    عدالت مورد ضرب و شتم قرار گرفته،

    عدالت رفته،

       نخ های تو مثل عروسک خیمه شب بازی کشیده میشوند.

    کار عدالت تمام شده است.

       حقیقتی جستجو نمی شود،

       مهم پیروزی است.

به فرشته عدالت تجاوز شده.