زانتیا، زانتیای ‏مشکی

از رانندگی با سرعت زیاد لذت می برد. مخصوصا از وقتی که زانتیا گرفته بود. شبی که اونو ‏خریده بود، وقتی به خونه رسید به خانمش گفت: " بالاخره خریدمش، زانتیا، زانتیای ‏مشکی"‏
حالا داشت توی خیابون با سرعت بالایی رانندگی می کرد. با سرعت بالا و حالا عصبی. ‏عصبی بودنش کاملا مشهود بود، چون دستاش می لرزید و تشنج خفیفی گرفته بود. حالت ‏تهوع بهش دست داد. خواست ماشین رو کنار خیابون نگه داره که به خاطر سرعت زیادش ‏چرخ جلوش توی جوب پهن ولی کم عمق افتاد. پیاده شد. هنوز در ماشین رو نبسته بود ‏که استفراغ کرد ...‏

                  ‎-‏< چند محله اون طرف تر >‏

‎-‏" یه چیزی بزارید زیر سرش"‏
‎-‎‏" بلندش کنید تا ببریمش بیمارستان"‏
‎-‏" نه، دستش نزنید تا اورژانس بیاد"‏
‎-‏" با چی تصادف کرده؟ "‏
‎-‏" یه زانتیا، یه زانتای مشکی"‏

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست سه‌شنبه 18 مرداد 1384 ساعت 04:31 ب.ظ http://www.money4u.blogsky.com

سلام دوست عزیز ما برای کسب درآمد از اینترنت محیطی شفاف و ساده برایتان مهیا نموده ایم .....خسته نباشین ...مطالب جالب و جدیدی رو در مورد تنها راه(( قانونی ))کسب درآمد از اینترنت در (ایران ) توسط یک سایت فرهنگی و3شرکت بزرگ ایرانی باحمایت کلیه بانکهای سیستم طرح شتاب..... که موفق به راه اندازی سیستم بازاریابی شبکه ای جالبی شده اند....و شمامیتوانید از هر نظر به آن اطمینان داشته باشید ...را نوشته ام...... فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند.....شانسی که شاید دیگر سراغ شما نیاید!!!!!! با بهترین آرزوها...
www.money4u.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد