گرد باد بی قانون

مرا بشنو،

و اگر ذهنم را در ترس بستم،

لطفا به دیلمی بگشایش.

مرا ببین،

و اگر صورتم صمیمی شد،
حذر کن.

مرا در بر گیر،

و قتی شروع به از هم پاشیدن کردم،

دوباره به هم بچسبانم.

مرا نجات ده،

و وقتی مرا خراوان دیدی،

آن چه این گردباد بی قانون به جا گذاشت را به یادم آور.

لذت



کمی آرام تر

چشمانی بازتر

فکری روشن تر

قلبی مهربان تر

حالا می توانم ببینم، آن چه دیدنی است.

و به دنبالش می گردم:

لذت

غرق شدن در معنا

لبخندی بر آمده از اعماق

دیدن نور وجود روز

و معرفت ساده شب

   و ترانه ای از آن من...

 


اکثر اوقات وقتی فکر می کنی که داری از چیزی خیلی لذت می بری، به این هم فکر کن که شاید روش بهتری برای بیشتر لذت بردن از اون چیز هست.

مثلا وقتی داری توی یک جنگل خوش آب و هوا قدم می زنی و فکر می کنی که "چقدر دارم با این جا حال می کنم" باید ماشینت رو پارک کنی و بری توی جنگل تا ببینی که چقدر با اونجا حال خواهی کرد.

خانه ام کجاست؟


مرا نمی بینند،

ساکت دردناک می گذرم ولی تقاضای کمک هرگز

خودم را می شکنم راه دیگری هرگز

راه خانه ام کجاست؟

این سمت سراب

آن سو هراس

گناه، دروغ، ریا، طمع، هرزگی و پستی

و تابلوی راهنمایی که راه را نشان می دهد

پیکانش رو به بالاست

چگونه به مقصد برسم

پایبندم فراتر از پولاد است

به زیر این راه نما ها گرفتار شدم...

خانه ام کجاست؟

میوه جنگ


ظلمت،

مرا به زندان می افکند

تمام آنچه میبینم:

وحشت مطلق

نمی توانم زندگی کنم

نمی توانم بمیرم

در خودم به دام افتادم

بدن، زندان نگهدارنده من

مین زمینی،

بینایی مرا گرفته

شنوایی مرا گرفته

دستهایم را گرفته

پاهایم را گرفته

روحم را گرفته

مرا با زندگی در جهنم رها کرده

برایم شفا بیارید!



راهم را می گشایم

راهم را به چیزی می گشایم

راهم را به چیز بهتری می گشایم.

 

من زور میزنم که بمانم

من زور میزنم که با چیزی بمانم

من زور میزنم که با چیز بهتری بمانم.

 

بذر ها را می کارم

بذر هایی را که گرفته بودم می کارم

بذر هایی را که برای اعانه دادن گرفته بودم می کارم.

 

و خاری در پهلویم است

خار در پهلویم از درخت است

خار در پهلویم از درختی است که خودم کاشتم.